از سرمایه های قابل توجه " خیریه کارآفرینان مهر" بانیان، حامیان و نیروهای متخصص نیکوکار و علاقمند به خدمت خلق می باشند که از آخرین عضو پیوند خورده با اهداف کانون دعوت کردیم تا چگونگی پیوستن به این خیریه را تعریف کند.من نیلوفر .ن متولد 1342 از تهران هستم که در رشته حسابداری مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده ام و 27 سال در شرکتهای خصوصی و دولتی در زمینه حسابداری در ارتباط با حمل ونقل بین الملل از کارمندی تا عضویت هیئت مدیره همکاری داشته ام و به مدت یکسال و نیم هم کارشناس فنی و مترجم نرم افزار مالی بوده ام همیشه حسرت عمیقی نسبت به افرادی که درمراکز عام المنفعه در خدمت نیازمندان بودند در وجودم حس میکردم ، لذت و رضایت کار نیک را در نگاه و لبخندشان میدیدم تا آنکه در سال 86، فرزند 6ساله ام دچار عارضه خونی شد، آزمایش ها، تست های گوناگون، مشاوره های داخلی و خارجی ، ارجاع پرونده پزشکی دخترم به انگلستان، فرانسه و آمریکا هیچ تشخیصی را بیان نکرد و دلیلی برای افت پلاکت خون و گلبولهای سفید او نشان نداد. نظر پزشکان آن بود که بیمار باید تحت نظر باشد تا دچار بیماری عفونی نشود ....
در آستانهء ماه مهر بودیم و آغاز زندگی تحصیلی دخترم، اما می اندیشیدم که آیا او میتواند مانند همسالان خود به کلاس اول رود یا اینکه اتفاق بدی روی خواهد داد ! نگران بودم . سال تحصیلی شروع شد و دخترم به مدرسه رفت اما از شدت نگرانی با صدای هر زنگ تلفن، اضطرابم نسبت به سلامتی او شدت میگرفت ، با توکل به خداوند و به مرور، اعتماد به نفسم قوت گرفت و به شکرانه اش خطری سلامتی دخترم را تهدید نکرد و زندگی روزمره اش را ادامه میداد .
از آن زمان تصمیم گرفتم بعد از بازنشستگی ام قدم و قلمم را در مسیر خدمت به خلق صرف کنم و از خدا توفیق موفقیت در این آرزو را درخواست کردم تا در مهر ماه 1386 عزمم جزم شد که در کنار رسیدگی به فرزندم و انجام مسئولیت های خانوادگی، بخشی از نیرو و توانم را مبذول دیگران کنم و به آرزوی دیرینه ام جامهء عمل بپوشانم و به عهدی که با خدایم بسته بودم وفا کنم. با حسن نیتی که نسبت به عملکرد یکی از مدیرانِ «خیریه کارآفرینان مهر» ، داشتم بر آن شدم تا به جمع ایشان بپیوندم، آمادگی خود را برای پیوستن به جمع نیکوکاران اعلام کردم آنقدر زیبا و مهربان برویم آغوش گشودند که برایم باور کردنی نبود، در ذهنم هم نمی گنجید که بی هیج مقدمه ای مرا در جمع خود بپذیرند ، و من در مهر ماه سال 92 پس از بازنشستگی وارد خیریه شدم .خانواده نیز به تصمیم من احترام گذاشتند و مورد تشویقشان واقع شدم .... اما هنوز با سوال های ناباورانه دوستان مواجه میشوم که «آیا واقعا بدون دستمزد کار میکنی؟ » و من : «آری من فقط برای دلم کار میکنم ».
برای من فرقی نداشت که در چه زمینهای فعالیت کنم تنها هدفم خدمت در خیریه بود، من انتخابی نداشتم بلکه یاوران و مسئولان خیریه بودند که مرا باور کردند و مسئولیت هایی از بخش حسابداری را به من سپردند . آنها با خورد شیرین ، مرا جذب دایره نیکوکاری خود کردند تا آنجا که یک روز در هفته به بخشی از امور مالی خیریه می پردازم ودر برگزاری بازار ها مرا هم سهیم کردند. اکنون فرصتی است برای من تا از حسن اعتماد این گروه نیکوکار، سپاسگزاری نمایم .به جرات میگویم زمانی را که در کنار اعضای خیریه میگذرانم گویی خونی دیگر در رگ هایم میدود ...حضور در لحظات دعای نیکوکارانِ بینیاز و مراجعینِ پرنیاز، سراسر انرژی حیات است و از آنان آموختم صبور باشم و از ناملایمات نهراسم در حالیکه همیشه خود را انسانی صبور میپنداشتم .گرچه زمان زیادی سپری نشده اما از تجربیات اعضای کانون بسیار آموختم و اندوخته فراوانی کسب کرده ام، گنجینه ای که گرانبهاست .امیدوارم همیشه کوچکترین خدمتگزار این خیریه باشم و در خدمتِ خلقِ محتاجی که رضایت آنان، رضایت خداوند است و تا زمانی که قدرت ایستادن روی پاهایم هست در کمک به خلق محروم بکوشم و در سایه دعای آنان بیاسایم.
نظرات کاربران
امتیاز کل
در حال حاضر نظری ثبت نشده است
ثبت نظر
امتیاز شما